Wp Header Logo 1862.png


روزنامه اعتماد در مطلبی نوشت: موسیقی، فارغ از نوع و کیفیت آن در زندگی روزمره افراد حضور دارد. وقتی توجه روان‌شناسان و جامعه‌شناسان به موسیقی به تدریج جدی شد، آنچه بیش از مسائل دیگر نگاه آن‌ها را به خود جلب کرد، تاثیری بود که موسیقی در زندگی اجتماعی افراد می‌گذاشت. البته که تاثیر فردی آن هم در نهایت منتهی به زندگی اجتماعی می‌شود. به هر شکل جامعه دریافت که موسیقی یک بازی ساده شخصی بی‌نتیجه نیست بلکه بر زندگی جمعی اثر می‌گذارد و در شکل کلی اگر بخواهیم بررسی کنیم، اساسا فرهنگ و هنر که موسیقی ذیل آن است، می‌تواند بر سرنوشت جوامع انسانی بسیار تاثیرگذار باشد. 

موسیقی به واسطه انتزاعی بودنش می‌تواند مسائل مختلفی را دربر بگیرد. اما این نوشتار بنا دارد، جریان هدفمندی را مقابل مخاطب خود قرار بدهد که در پی ایجاد مسیر انحرافی نسبتا جدیدی در موسیقی ایران است. جریانی که با ایجاد آن در دهه‌های اخیر، رشد فرهنگی موسیقایی در مخاطب هر روز پیچیده‌تر شده و به عقب رانده شد. جریانی که موسیقی را به واسطه انتزاعی بودنش و مهم‌تر از همه محبوبیتش در میان مردم که می‌تواند از آن ابزار قدرتمند برای ارتقای سطح فرهنگی جامعه باشد آن را صرفا تبدیل به یک ابزار سرگرمی و کسب درآمد بدل کرده است. دست‌اندرکاران ایجاد این جریان هم به خوبی فهمیده‌اند که موسیقی غایب نیست و چه میزان در جریان فرهنگ جامعه موثر است. 

تنزل سلیقه موسیقی جامعه

از اواسط دهه هفتاد خورشیدی که شاهد آزادتر شدن فضای موسیقی پاپ بودیم. این سبک از موسیقی فرم‌های مختلف و فراز و نشیب‌های زیادی را به خود دید. از موسیقی ارکسترال به سبک دهه پنجاه گرفته تا موسیقی زیرزمینی، استفاده از سازهای ایرانی در این سبک از موسیقی، استفاده از اشعار کلاسیک تا استفاده از ترانه‌های بسیار ساده؛ بهره‌گیری از خوانندگانی که توانمند بودند و آن طور که باید دیده نشدند تا خوانندگانی که اصلا خواننده نبوده و نیستند و حالا در شهرت و ثروت غوطه‌ورند. 

در این میان موسیقی دستگاهی ایران (یا همان موسیقی سنتی که بسیاری از این عنوان استفاده می‌کنند) هم از این گزند بی‌امان نماند. 

به یاد دارم روزی در اوایل دهه هشتاد خدمت یکی از استادان شهیر موسیقی ایرانی بودم. صحبت از سلسله برنامه‌های «گلها» به عنوان گنجینه‌ای از موسیقی ایرانی به میان آمد و ایشان با لحنی بسیار جدی رو به من کرده و فرمودند: «برنامه گل‌ها عامه‌پسند بود.» این در صورتی است که بسیاری از قطعات ساخته شده که جاودان شدند و هنوز مردم آن‌ها را زمزمه می‌کنند، از تولیدات این برنامه به شمار می‌روند. از طرفی در حال حاضر واژه عامه‌پسند اغلب برای موسیقی غیرحرفه‌ای استفاده می‌شود در حالی که بسیاری از نوازندگان چیره‌دست ازجمله جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح، پرویز یاحقی، همایون خرم، احمد عبادی و بسیارانی دیگر در این سلسله برنامه‌ها هنرنمایی کردند.

بگذریم که خود این برنامه فراز و فرودهایی داشت اما هر چه بود روزگاری تاثیر بسزایی روی جامعه هدف داشت و هنوز هم آثار آن دوره میان مردم بسیار طرفدار دارد. اما اینجا به نکته دیگری می‌خواهم اشاره کنم که باید بسیار روی آن دقت شود، و آن، اینکه چه می‌شود که در زمانی، چنین برنامه مهمی که به اصطلاح عامه‌پسند تلقی می‌شد و میان مردم مخاطب بسیاری داشت، در حال حاضر در شمار منابع موسیقایی مهم قرار دارد و حتی برای موارد مختلف پژوهشی به آن رجوع می‌شود.

آیا جز این است که سطح سلیقه مردم در دوره‌ها و دهه‌های پیشین بسیار بالاتر از اینکه هست، بوده؟ و از نگاه نگارنده این مطلب هیچ عاملی جز مدیریت فرهنگی هنری نمی‌تواند سبب چنین اتفاقی باشد. تردیدی نیست که مدیران می‌توانند با اهدافی از پیش تعیین شده جهت‌های رفتاری فرهنگ و هنر را تغییر بدهند و دگرگون کنند که با این روش نیز افکار عمومی و سلیقه‌ها به صورت سازمان یافته تغییر پیدا می‌کند، این مساله قابل انکار نیست. 

آشفتگی و ضعف مدیریتی در موسیقی

در مبحث هنر برای هنر به این معبر می‌رسیم که مثلا هنر موسیقی طوری عرضه شود و آن قدر تخصصی باشد که فقط اهالی فن با آن ارتباط بگیرند در واقع درک عامه در این شکل ارائه مهم نیست، اهمیت بر کار هنری و مخاطب تخصصی است نه مخاطب عامه.

در موسیقی ایران‌زمین گونه‌های مختلفی از موسیقی مانند موسیقی فولکلور که به طور کلی به موسیقی عامیانه اشاره دارد که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و بخشی از فرهنگ و آداب و رسوم یک قوم یا منطقه خاص جغرافیایی را ابراز می‌کند. موسیقی مقامی هم از نظر ساختار ملودیک و ریتمیک بر اساس مقام‌ها یا مدهای خاص شکل گرفته که از مناطق خاص جغرافیایی پیروی می‌کند.

موسیقی دستگاهی ایران که به موسیقی سنتی مشهور است نیز از یک ساختار سلسله مراتبی به وجود آمده و دارای هفت دستگاه است و به صورت مدون توسط نوازنده یا خواننده اجرا می‌شود. از سویی گونه‌هایی از موسیقی همچون پاپ و ژانرهای جدیدتر هم فارغ از آنکه موفق بوده یا نه در ایران شکل گرفت. 

با این حساب موسیقی ما دارای فاکتورهای بسیاری برای ارائه عرضه و تقاضاست و می‌توان از آن بهره‌ها جست و انواع سلایق را تحت پوشش قرار داد. اما چه می‌شود که با این امکانات ارائه، در حال حاضر دچار چنین آشفتگی در موسیقی و بازارش هستیم؟ چرا شاهد این همه فساد و اشاعه سلیقه کاذب میان مخاطبان هستیم؟ اینجا به چند فاکتور مهم می‌توان اشاره کرد: 

۱- ضعف دانش از سوی مدیران موسیقی: در اکثر ارگان‌های مربوطه مدیران حوزه موسیقی فاقد سواد این رشته هستند اما تکیه بر صندلی مدیریت این حوزه زده‌اند. 

۲- رسانه‌ای به نام صدا و سیما: بدون شک صدا و سیما یکی از مهم‌ترین ارگان‌ها برای شناخت و ارائه موسیقی اصیل فارغ از نوع آن به جامعه است. این رسانه هم قدرت و هم سرمایه این را دارد که بتواند بخش بزرگی از خوراک موسیقایی کشور را تهیه کند اما خروجی این سازمان عریض و طویل چیزی جز تبعیض، نفاق در زمینه خودی و غیرخودی بودن هنرمندان نبوده و نیست. هنوز که هنوز است این سازمان گویا با نشان دادن ساز در سیما راحت نیست و برای حل این موضوع چه از لحاظ حقوقی و چه از لحاظ فقهی تلاش شایانی نکرد. جالب است اخیرا که صحبت از نشان دادن ساز آمده بود و جسته و گریخته سازهایی را نمایش دادند، گو اینکه یک حرکت خیلی بزرگ اتفاق افتاده بود! 

از این موضوع که بگذریم می‌شنویم که پخش گسترده موسیقی پاپ زرد در این سازمان بیداد می‌کند در صورتی که پخش موسیقی دستگاهی و کلاسیک ایرانی آن نصف موسیقی پاپ هم نیست و توجه به موسیقی مقامی و موسیقی‌دانان این حوزه هم نزدیک به صفر است. تنها در چند شبکه رادیویی برنامه‌هایی درخصوص موسیقی پخش می‌شود که کفاف این حجم از داشته‌ها و علاقه مردم به این هنر را نمی‌دهد. 

۳- وزارت ارشاد اسلامی: روند صدور مجوز چه برای شعر و چه برای آهنگ و چه صدای خواننده را آن قدر سخت و پیچیده کرده است که صاحبان اثر ترجیح می‌دهند آثارشان در شبکه‌های مجازی بدون دریافت دستمزد منتشر شود تا مجبور به عبور از این راهروی طولانی و تاریک نشوند. این در صورتی است که وزارت ارشاد می‌تواند با بهره‌گیری از توان خود شرایطی را برای ارائه آثار موسیقایی اصیل در هر ژانری منتشر و به گوش مخاطبان برساند. 

۴- تهیه کنندگان موسیقی: از زمانی که موسیقی پاپ پس از انقلاب رونق گرفت تهیه‌کنندگان موسیقی به جان اغلب خوانندگان این ژانر برای برگزاری کنسرت افتادند. قراردادهای خاص و طولانی مدت با مفاد عجیب غریب در آن‌ها بیداد می‌کند. در این راستا حتی تولید خوانندگان پاپ را شاهد هستیم! در صورتی که مشخص است، خواننده دروس اولیه موسیقی و آواز را هم نگذرانده است.

برگزاری کنسرت‌هایی که از نوازنده به صورت ویترین روی صحنه استفاده می‌شود و در اصل نوازندگان نمی‌نوازند و فقط ادای نواختن را در می‌آورند که در اصطلاح عامه نوازندگان به این امر فیش در گلدان گفته می‌شود تا خوانندگانی که روی صدای ضبط شده به جای صدای زنده می‌خوانند (همان پلی‌بک خوانی) و آن را به عنوان اجرای زنده به خورد مردم می‌دهند که البته به یمن شبکه‌های مجازی بسیاری از آن‌ها لو رفته‌اند. ارائه ترانه‌هایی که ذره‌ای ارزش هنری ندارند، خوانندگی و نوازندگی بی‌کیفیت برای کسب درآمد بیشتر. 

در واقع اغلب تهیه‌کنندگان و بهتر است بگوییم قریب به اتفاق آن‌ها، موسیقی پاپ را فقط به صورت کالایی برای عرضه و تقاضا دیده‌اند آن هم نه کالایی پشت ویترین مغازه‌های پرنور پاساژهای اسم و رسم‌دار بلکه کالایی درجه سه آن هم در بساط دستفروش‌هایی که جنس تقلبی را بدون رد و نشان ارائه می‌دهند و البته هر چه ارزان‌تر، فروش بیشتر. 

در یک دهه اخیر شایعه‌ای رواج پیدا کرد مبنی بر اینکه مخاطب موسیقی سنتی ریزش کرده است. این موضوع هر روز بزرگ و بزرگ‌تر شد. در صورتی که اگر عرضه به‌طور عادلانه انجام می‌شد، اگر مقوله هنر برای مدیران ذره‌ای اهمیت داشت و اگر به اصطلاح همه چیز پول نبود و اگر هدف، سامان دادن فرهنگ این مرز و بوم می‌بود، هیچگاه چنین شایعه‌ای به واقعیت تبدیل نمی‌شد.

حالا همان کسانی که این شایعه را به واقعیت نشاندند به سراغ خوانندگان مشهور موسیقی دستگاهی و سنتی آمده‌اند و با عناوینی مانند موسیقی پاپ سنتی خوانندگان را در تله‌ای بی‌سرنوشت گرفتار کردند که متاسفانه خود خوانندگان هم به خاطر پول یا شهرت در این تله وارد می‌شوند. 

حالا شاهد هستیم که تعدادی از این خوانندگان هم به طور نامحسوس سازهای ایرانی را از گروه خود حذف کرده و رفته رفته در خواندن هم دیگر از المان‌های آواز ایرانی استفاده نمی‌کنند و اکنون دیگر بهتر است از آن‌ها به عنوان خواننده پیشین سنتی و خواننده فعلی پاپ یاد کرد! برخی دیگر از خوانندگان هم سعی بر آن دارند که گاهی در همین سبک پاپ سنتی انتشار اثر کنند و هم موسیقی سنتی را داشته باشند که اگر روزی دوباره تنور این موسیقی داغ شد از قافله عقب نمانند. 

سیاست‌های یک بام و دو هوا

چهره‌های شناخته شده‌تر موسیقی دستگاهی یا همان سنتی که نام اسطوره‌ها را هم یدک می‌کشند اینک به بازخوانی انواع آثار قبل انقلاب یا حتی آثار کاباره‌ای مشغول شده‌اند و جالب است که در بسیاری از این بازخوانی‌ها که در ابتدا با صدای خوانندگان زن اجرا شده، حالا خوانندگان مرد آن را می‌خوانند و انگار مشکلی هم نیست! بگذریم از اینکه به طور کلی اکثرا حقوق مادی و معنوی آثار را نادیده می‌گیرند.

نگارنده معتقد است، حتی وقتی اثری با صدای یک خواننده در گوش مردم و حافظه شنیداری آن‌ها ثبت است، انتظار می‌رود که هنگام اجرای بازخوانی اثر یادی از دست‌اندرکاران و به‌خصوص خواننده اصلی اثر که صدایش میان مردم ماندگار شده، بشود اما متاسفانه نه تنها این اتفاق نمی‌افتد و این کار که امری اخلاق‌مدارانه است، انجام نمی‌شود بلکه حتی حقوق بسیاری از صاحبان آثار هم نادیده گرفته می‌شود چه برسد به اینکه توقع داشته باشیم که یاد هنرمندی را زنده کنند. 

شاید اینجا این سوال پیش بیاید که این افراد چرا تن به چنین کاری داده‌اند یا می‌دهند؟ پاسخ آن بسیار ساده و شفاف است: وسوسه شهرت بیشتر، وسوسه ثروت بیشتر و البته پایبند نبودن به اصالت‌ها. متاسفانه بسیاری از خوانندگان و هنرمندان ما به خاطر وضعیت بد اقتصادی هنر خود را تنها کالایی برای فروش می‌بینند و خیلی از این افراد هم در واقع موفقیت را هم در کالا بودن دیده‌اند تا در هنرمند ماندن؛ اما چنان مسخ شده‌اند که فراموش کرده‌اند که ارزش‌های هنری چیست و یادشان رفته که کالا همیشه در معرض سوءاستفاده یا استفاده برخی دیگر قرار می‌گیرد. البته که حرفه‌ای بودن در کار به معنای رایگان کار کردن نیست اما این میزان شهوت پول و شهرت داشتن هم درست نیست. 

چه باید کرد؟ 

پس از اینکه شمایی کلی آن هم از بخشی از وضعیت موسیقی کشور را مرور کردیم، پرسشی پیش می‌آید. اینکه حال با این وضعیت ناخوشایند و ناپایدار چه باید کرد؟ اصلا می‌توان کاری کرد؟ من به عنوان کسی که در زمینه موسیقی خودم فعالیت هنری دارم و هم به عنوان روزنامه‌نویس کار کرده‌ام بر این اعتقاد هستم که در وهله اول این مدیران هستند که با برنامه‌ریزی درست می‌توانند کشتی به گل نشسته موسیقی ایران را دوباره رهسپار اقیانوس زلال هنر کنند. این مطالبه بحق، همچنان یکی از مهم‌ترین خواسته‌های جامعه هنری موسیقی است. 

اما آیا ژانرهای موسیقی نام برده شده در این یادداشت مانند پاپ سنتی و… باید حذف شوند؟ خیر، به هیچ عنوان. هیچ کس جریان‌های ایجاد شده یا جریان‌هایی که ایجاد می‌شوند را نمی‌تواند و نباید حذف کند اما مساله اصلی مدیریت است. از مدیریت منابع مالی گرفته تا انسانی و… کسی نمی‌تواند چیزی را که مخاطب هم دارد از بین ببرد این یعنی همان سانسور. اما می‌توان با مدیریت صحیح به تمام هنرمندان و فعالان این عرصه فرصت داد و البته فرصت عادلانه. باید مدیران هنری به هنرمندان کاربلد این عرصه اهمیت بدهند. 

در حوزه آموزش باید بیش از اینها سرمایه‌گذاری کرد. برای مثال خوانندگان درست و اصولی در حوزه موسیقی پرورش پیدا کنند و آموزش ببینند، استعدادیابی در این زمینه بسیار مهم است. باید کسانی که می‌خواهند خواننده شوند، علاوه بر آموزش در زمینه خوانندگی، دروس سلفژ را یاد بگیرند.

اگر بناست خواننده‌ای هم در صحنه موسیقی دستگاهی و هم در صحنه موسیقی پاپ بخواند با هر دوی اینها آشنا باشد و علاوه بر آشنایی با یک ساز از خانواده سازهای جهانی و با یک ساز از خانواده سازهای ایرانی هم آشنا باشد. امروز می‌بینیم افرادی روی صحنه هستند که کوچک‌ترین آشنایی با مقدمات موسیقی ندارند و از طرفی برخی خواننده سنتی را از قالب خود بلند کرده و بلافاصله در جایگاهی دیگر با هر عنوانی که می‌خواهند، قرار می‌دهند و این اصولی نیست. 

قانون کپی‌رایت در ایران هیچ جایگاهی ندارد و باید این بستر آماده شود تا چنین قانونی به کار بیفتد و حق و حقوق موسیقی‌دانان تمام و کمال پرداخت شود تا هنرمندان موسیقی توان و انگیزه ادامه دادن را داشته باشند. 

مجوزها به سهولت داده شوند نه اینکه وزارت ارشاد فقط به عنوان یک سانسورچی در میدان حاضر باشد. وزارتی که بناست پشتیبان هنر باشد باید دلسوز هنر و دلسوز هنرمند باشد و قلبش برای موسیقی بتپد و نگذارد خدشه‌ای بر پیکر او وارد شود. 

صدا و سیما باید در این زمینه تلاش واقعی داشته باشد نه اینکه هنوز نشان دادن ساز برایش امر مهمی تلقی شود. حتی شبکه تلوزیونی مجزا برای تعلیم و آشنایی صحیح با موسیقی راه‌اندازی شود تا بدن زخمی موسیقی رفته رفته التیام یابد و مردم با موسیقی اصیل آشنا شوند. بدون هیچ تردیدی این امر تربیتی بر عهده صدا و سیماست که هم توان آن را دارد و هم بودجه‌اش را. 

باید از برنامه‌سازان و تصمیم‌گیران متعهد به اصالت استفاده شود. کمیته نظارت بر امور کنسرت‌ها باید ایجاد شود نه برای سانسور بلکه برای غربالگری کیفیت. 

فعالیت در عرصه موسیقی باید به عنوان یک شغل مهم در جامعه باشد نه فقط سرگرمی و تفنن. نوازندگان از حقوق خوب و مزایا بهره‌مند شوند نه اینکه همه چیز بر گرد خواننده بچرخد تا آن‌ها هم بتوانند متمرکز بر روی کار هنری و تمرینات خود باشند و مجبور نباشند در کنار موسیقی به کارهای دیگر بپردازند. 

تمام نهادها بکوشند تا در موسیقی عنصری نامطلوب به عنوان مافیا شکل نگیرد چرا که مافیا چون موریانه، در سکوت، درخت تنومند و سرسبز موسیقی را می‌جود و از داخل پوک می‌کند. به رشته‌های پژوهشی موسیقی و هنر مانند موزیکولوژی، اتنوموزیکولوژی، پژوهش هنر و روزنامه‌نویسی تخصصی موسیقی و هنر توجه ویژه شود چرا که هنر بدون تحقیق و نوآوری چون آب راکد بد بو می‌شود و دوام نمی‌آورد. 

تمام این ضعف‌ها که درباره آن‌ها صحبت شد، وجود دارد و همین‌ها هستند که فساد را می‌سازند و سلایق کاذب در مخاطبان ایجاد می‌کنند و برای بهبود شرایط راهی نیست به جز اصلاح در مدیریت کلان هنر که موسیقی زیرمجموعه آن است، زیرمجموعه‌ای مهم و تاثیرگذار.

نویسنده: آرپژ تیموریان

source

morqehaq.ir

توسط morqehaq.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *